شبیه روشنفکران دیگر نبود

به گزارش وبلاگ ماکارون، شاهرخ مسکوب شبیه روشنفکرانی که می شناختم نبود.

شبیه روشنفکران دیگر نبود

به گزارش وبلاگ ماکارون، این گفته داریوش شایگان است در مراسم بزرگداشت مسکوب. با گذر از سخنانی که در مراسم بزرگداشت این نویسنده و پژوهشگر در هفتم اردیبهشت ماه 1384 در خانه هنرمندان تهران گفته شد، مروری داریم بر گوشه ای از نوشتارهای به جامانده از او.

رفتار و کردار حماسی

داریوش شایگان (نویسنده و مترجم) از دوستان نزدیک شاهرخ مسکوب بود که او را از آثارش بسیار بزرگ تر می دانست و می گفت: تعریف شخصیت چندوجهی شاهرخ کار آسانی نیست، او شبیه روشنفکرانی که می شناختم نبود، چون روشنفکران موجودات عجیب و غریبی هستند، هم خیلی خودشیفته اند و هم نفسی متورم دارند. شاهرخ به عکس بسیار متواضع بود و غذای روح را به نفس اماره نمی داد. روشنفکر بود ولی ادای روشنفکری درنمی آورد.

او درباره مسکوب همچنین گفته است: اگر بخواهیم تیپولوژی شاهرخ را روشن کنیم باید بگوییم که شاهرخ یک فرد حماسی بود. چندی پیش با یکی از خویشان مسکوب صحبت شد، او می گفت شاهرخ در واقع شبیه بیهقی است. او راست می گفت شاهرخ بیشتر به قهرمانان حماسی شاهنامه شباهت داشت، به یک اعتبار رفتار و کردارش را می توان گفت حماسی بود. به آیین جوانمردی اعتقاد داشت.

در توصیف مارسل پروست

آقای پروست با تفصیل بسیار به شرح جزئیاتی می پردازد که هر کس دیگر همین کار را بکند بسیار کسالت آور از آب درمی آید، خواننده غرق در جزئیات می شود و رشته روایت از هم می گسلد. اما در کار ایشان آدم با اشتیاق هر حادثه، ماجرا، توصیف هر چیز ناچیز را دنبال می کند. گمان می کنم یکی از علت ها این است که در کتاب ایشان هیچ واقعیتی بیگانه و بدون حقیقت خود نیست. منظورم از حقیقت دریافت و برداشتی است که ما از واقعیت داریم، آن گونه که آن را در ذهن یا حس خود باز می سازیم و معنایی که به آن می دهیم یا معنایی که برای ما دارد حتی پیش از آن که ما کاری درباره واقعیت (یا داده ای) انجام داده باشیم. در اثر آقای پروست هیچ واقعیتی فقط یک امر ساده و بیرونی نیست، هر امر بیرونی یک ماجرای روانی، یک حادثه در روح است. به طوری که گاه حتی واقعیت نخست در روح شکل می گیرد، به صورت حقیقت درمی آید و آن گاه بازتاب آن چون امری جسمانی، مادی، بیرونی در جهان پیرامون نویسنده وقوع می یابد.

بدین گونه ایشان در مرز نامشخص میان واقعیت و حقیقت گام برمی دارند، در سرزمین هنر که واقعیت، حقیقت، و حقیقت، واقعیت است. در رویایی بیدار و بیداری ای رویایی و از آن جا که زمان با گذشت خود بیداری را به رویا - به یاد، به خاطره و خواب - بدل می کند و رویا را به واقعیتی بیدار (وقتی که با گذشت زمان غزاله ای در وجود می آید خوابی، رویایی، بیدار می شود و حقیقتی واقعیت می یابد) این است که آقای پروست در دو ساحت جدایی ناپذیر زمان حال و گذشته (و گاه در آینده گذشته وقتی در گذشته از زمانی حرف می زند که هنوز نیامده ولی موقع نگارش به گذشته پیوسته) در رفت و آمد است، در باغ چهار فصل - و بهار همیشه خزان - زمان پرسه می زند و چرخ را با دو چشم پیش و پس در دو بعد می پاید.

28 اکتبر 1994 - روزها در راه

مثل سال های کودکی ام...

در این جدایی، نمی دانم در چه ساعتی از شب یا روز و در کجا هستم. وقت ویران است. شهر صورت ثابت و اندام استواری ندارد. چیزها در هم راه می یابند و از هم عبور می کنند. جسمانیتشان را از دست داده اند، به سبکی هوا موج برمی دارند و آسان تر از خیال گوناگون می شوند. من به پریشانی باران بادزده، خودم را به دست نمی آورم که ناگهان در خاطرم، شمایل آقابزرگم انگار پیدا می شود. نمی توانستم به یاد بیاورم چون در روزگاری گمشده، حتی پیش از آن که مادرم به جهان بیاید، این عاشق دلسوخته از اصفهان رفته بود تا دیگر به آن بازنشود، آواره کوه و بیابان، بسیار سرزمین ها را گشت و گذشت تا انتها پشت کوه های بلند، در همسایگی آب های کبود، ماندگار شد. دستم در دست پیرمرد بود، مثل سال های کودکی ام و دلم آرام گرفته بود. چه نگاه خوبی داشت. در مردمک چشم هایش بودم.

سفر در خواب

در مرگ و رستاخیر

تاریخ گیتی مقدر است. آن چه در این جهان می گذرد آن جهانی است. پس اگر هر چیز این کارگاه از پیش پرداخته شده، انسان سپنجی به چه کار در این معرکه افتاده است؟ نه تنها آفرینش به یاری انسان شدنی است که جنگ نیک و بد نیز با همرزمی انسان به پیروزی خدا می انجامد. فروهرها به جای آن که در مینو بمانند و در ایمنی به سر برند، گیتیانه می شوند تا بجنگند. از برکت آن هاست که این جنگ عالمگیر و پیروزی اهورمزدا ممکن می شود.

سوگ سیاوش (در مرگ و رستاخیز)

سخنان شاهرخ مسکوب درباره نوشتن

شاهرخ مسکوب، نویسنده، شاهنامه پژوه، مترجم و پژوهشگر 20 دی ماه 1302 در بابل به جهان آمد. از آثار او می توان به مقدمه ای بر رستم و اسفندیار، سوگ سیاوش: در مرگ و رستاخیز، در کوی دوست، گفت وگو در باغ، چند گفتار در فرهنگ ایران، تن پهلوان و روان خردمند، سفر در خواب و ... اشاره کرد. مسکوب در 23 فروردین ماه 1384 در سن 82سالگی در پاریس درگذشت.

منبع: خبرگزاری ایسنا

به "شبیه روشنفکران دیگر نبود" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "شبیه روشنفکران دیگر نبود"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید