چرا باید بیشتر سفر کنیم؟ تجربه هایی که زندگی تان را تغییر خواهند داد - وبلاگ ماکارون

به گزارش وبلاگ ماکارون، سفر کردن چیزی فراتر از جابه‌جایی از مکانی به مکان دیگر است. سفر، تجربه‌ای است که ذهن را باز می‌کند، دیدگاه‌های تازه‌ای به زندگی می‌دهد و خاطراتی می‌آفریند که تا پایان عمر با شما خواهند ماند. از کشف فرهنگ‌های جدید و طعم‌های متفاوت گرفته تا یافتن معنا و هدفی تازه در زندگی، هر سفری داستانی خاص برای تعریف کردن دارد. در این مقاله، به بررسی دلایل و تأثیرات سفر در زندگی پرداخته‌ایم تا شما را تشویق کنیم همین امروز برای شروع این ماجراجویی تصمیم بگیرید.

سفر گنجینه ارزشمندی است که تجربیات و دانسته هایی که طی آن به دست می آورید، در هیچ کتاب و جزوه ای نمی توان یافت.

اگر راه حل مناسبی می خواهید تا از زندگی خود لذت بیشتری ببرید، ما به شما خواهیم گفت که بیشتر سفر کنید. منظور ما از سفر، پیک نیک و گردش یا سفرهای کاملا برنامه ریزی شده نیست. چمدان خود را ببندید و به جاهایی بروید که تا به امروز در عمرتان نرفته اید، برنامه ای نریزید و آن را خالی نگه دارید؛ بگذارید زندگی فرصت هایی را به شما نشان دهد که جایی منتظرتان هستند و شما حتی نمی توانید تصورشان را بکنید.

سفر شگفتی های زیادی دارد؛ سفر کردن ما را عاشق خود می کند و هرچه بیشتر سفر کنیم، دلمان می خواهد به مکان های بیشتری رفته و از آن بازدید کنیم، فرهنگ های تازهی را تجربه کنیم، غذاهای تازه ای بخوریم و افراد زیادی را ببینیم. سفر به قدری شگفت انگیز و هیجان انگیز است که بیشتر ما آن را به اواخر عمر خود موکول می کنیم تا بتوانیم با فراغت، بیشتر نقاط این دنیا را کشف کنیم. ما می خواهیم به شما انگیزه دهیم تا هم اکنون، در این سال های زندگی خود بیشتر سفر کنید و برای این کار می خواهیم از آثار سفر بر زندگی برایتان بگوییم تا از کلیشه های زندگی های امروزی، خود را برهانید و دل به این تجربه هیجان انگیز بسپارید.

هدف تازه پیدا می کنید

Danny Kaye می گوید:

سفر کردن، گشت وگذار در درون خود شما است.

سفر تجربه شگفت انگیز و دست کم گرفته شده ای در وجود شما است. شما در طول سفر با افراد تازه، فرهنگ ها و سبک های زندگی تازه و متفاوتی روبرو می شوید که در محل زندگی خود، در طول عمرتان با آن ها روبرو نشده اید و شاید نخواهید شد. سفر با تمام تازگی ای که به زندگی شما می بخشد، بینش و بصیرت تازهی را نیز به پیش چشمان شما می گشاید، راه هایی که می توانید دنیا را از طریق آن دنیا را دیده و در آن زندگی کنید؛ این اثر به افراد اهداف تازهی برای زندگی شان می دهد.

اگر احساس می کنید عاشق هدفی هستید که انتخاب کرده اید، برای انتخاب کاری که می خواهید با زندگی خود بکنید (انتخاب شغل یا ادامه تحصیل) و مسیری که برای برای رسیدن به هدف خود پیش خواهید گرفت، به سفر بروید! حتما چیزی که کشف خواهید کرد، شما را شگفت زده می کند: حس تازهی از هدف و جهت زندگی.

قدر خانه خود را بیشتر می دانید

ساموئل جانسون می گوید:

سفر فواید بسیار زیادی دارد. اگر مسافر، کشور بهتری را ببیند، تلاش می کند تا شرایط وطن خود را بهبود بخشد. و اگر تقدیر او را به مقصدی بدتر از کشور خود بکشاند، مسافر می فهمد که می تواند از وطن خود لذت بیشتری ببرد.

وقتی زمانی را دور از وطن خود سپری می کنیم، مخصوصا جایی که به مقدار خانه و وطن خودمان برایمان راحت و لوکس نیست، مانند روستایی در فیجی که حتی برق هم ندارد، زمانی که به خانه برمی گردیم، نسبت به داشته هایمان در خانه و شهر خود، بیشتر آگاه می شویم و قدرشان را بیشتر می دانیم. یک نویسنده که اهل لس آنجلس است، در این باره می نویسد:

دخترعمویم یک سال را در آرژانتین زندگی کرد و زمانی که به لس آنجلس بازگشت، در ایام کریسمس برای دیدنش رفتم و یکی از کتاب های هری پاتر و چند چیز کوچک که در هرجای لس آنجلس می توان پیدا کرد را برایش هدیه بردم. او به شدت راضی شد و از من تشکر کرد، گویی بهترین هدیه دنیا را به او داده اند!

در برخی نقاط دنیا مانند هند و اتیوپی مردم حتی به آب سالم هم دسترسی ندارند، به ویژه آب هایی که از شیر آب می آید. سفر به چنین نقاطی، واقعا ما را نسبت به داشته هایمان قدردان می کند. حتی کسانی که جرقه ای ایجاد می کنند برای به راه انداختن جنبشی به منظور حمایت از افرادی که در چنین مکان هایی زندگی می کنند، کیفیت بالاتری از زندگی را تجربه خواهند کرد.

متوجه می شوید خانه، بیش از آن چیزی است که فقط در آن بزرگ شده اید

Lin Yutang می گوید:

هیچ کس زیبایی سفر کردن را نمی فهمد مگر این که به خانه بیاید و سر در بالش قدیمی راحت خود بگذارد و استراحت کند.

ما هرچه بیشتر سفر کنیم، بیشتر درمی یابیم که خانه ما بیش از شهر، استان یا استان و حتی کشوری است که در آن بزرگ شده ایم؛ ما می فهمیم که دنیا، این سیاره خانه ما است و بدین ترتیب نسبت به اینکه چگونه می توانیم با یکدیگر مسالمت آمیز زندگی کنیم و همدیگر را بیشتر حمایت کنیم، آگاهانه تر رفتار می کنیم. و با این دانش و شرایط آگاهی، مردم کسانی را که از جنبش های خیرخواهانه حمایت می کنند، بیشتر دوست خواهند داشت.

می فهمید که درباره دنیا چقدر کم می دانستید

سنت آگوستین می گوید:

دنیا یک کتاب است و کسانی که سفر نمی کنند، فقط یک صفحه از آن را می خوانند.

در ابتدا ایده سفر وجود دارد و سپس در پی آن تجربه ای اتفاق می افتد. وقتی سفر می کنیم. زمانی بیشتر ما فکر می کردیم سفر بسیار پرهزینه و خطرناک است اما می بینیم در حقیقت شما می توانید در سبک زندگی ایی متفاوت با سفر به سراسر دنیا، نسبت به در خانه ماندن، پول بیشتری پس انداز کنید!

همچنین خواهید دید که ممکن است چقدر غریبه ها مهربان باشند و با شما محبت آمیز رفتار کنند؛ حتی حاضر شوند با دادن جای خواب به شما، از شما مراقبت کنند. فراتر از آن، شما با هر مکانی که کشف می کنید، با هر فردی که دیدار می کنید و با هر فرهنگی که تجربه می کنید، در مورد کل دنیا می آموزید.

می فهمید همه ما احتیاجهای مشابهی داریم

مارک تواین می گوید:

سفر تمامی حسهای غرض ورزی، تعصب و کوته نظری را ازبین می برد.

تونی رابینز بارها گفته است که بدون در نظر گرفتن سابقه افراد، تمامی انسان ها 6 احتیاج مشترک دارند. هرچه شما بیشتر سفر کنید، به حقیقت این موضوع بیشتر پی می برید؛ و زمانی که چنین اتفاقی می افتد، توان این را می یابید که بدون توجه به سابقه و ریشه افراد، با آن ها ارتباط برقرار کنید.

متوجه می شوید پیدا کردن دوست چقدر آسان است

Tim Cahill می گوید:

سفر بیش از آن که معیار میزان گیری فاصله ها باشد، وسیله ای است برای سنجش دوستی ها.

یکی از اولین چیزهایی که در سفر انفرادی متوجه آن می شوید، این است که پیدا کردن دوست چقدر آسان است. زمانی که افراد در سفر و خارج از محیط زندگی همیشگی خود هستند، گویی اتفاقی جادویی می افتد و این افراد می توانند کاملا واقعی رفتار نمایند و بدون این که احساس نمایند مورد قضاوت قرار می گیرند، خود و احساساتشان را ابراز می نمایند. این خامی و واقعی بودن، حسی ساده برای دیگران ایجاد می نماید تا آن فرد در مقابل بسیاری از انسانها قابل اعتماد باشد و این گونه است که شما می توانید با افرادی که فقط در طی چند ساعت با آن ها بوده اید و شناخته اید، دوستان بسیار خوبی شوید.

پیوند و ارتباط با بشریت را تجربه می کنید

مایا آنجلو می گوید:

در سفر کردن شخص میتواند با دیدین گریه، خنده، خوردن، نگرانی و مرگ آدمها،سعی در درک سایر افراد داشته و ارتباط بهتری را با دیگران برقرار کند و دوستی و روابط خوب با آنها داشته باشد.

همانطور که در سفر ما می فهمیم چقدر با دیگران احتیاجهای مشترک داریم یا چگونه نگرش ما نسبت به خانه مان عمیق تر می گردد و چگونه می توانیم با افرادی با سوابق و فرهنگ های مختلف دوست شویم، ما درمی یابیم که چگونه تمامی انسان ها با یکدیگر ارتباط دارند. این شرایط از آگاهی، به فهم منجر می گردد؛ منظور ما از فهم، روش درک ما از جهان، تجربه زندگی و خودمان است.

Ken Wilber از فهم به عنوان حرکتی مارپیچ یاد می نماید که هر سطح از فهم، شامل مرحله قبلی خود نیز می گردد. سفر به مردم یاری می نماید تا نگرش جهان محور و حتی یکپارچه ای از فهم و آگاهی را تجربه نمایند که افراد را قادر سازد تمامی حالات فهم و آگاهی را ببنند، درک نموده و قبول نمایند.

خوش اقبالی و هم رخدادی را تجربه می کنید

Adam Siddiq می گوید:

سفر یکی از ساده ترین راه برای آگاهی از افسون و سحری است که در تار و پود تمامی خلقت با عنوان خوش اقبالی ورخدادها در برترین زمان خود می باشد.

خوش اقبالی (Serendipity) همان شانس است که از چیزهای باارزش و لذت بخشی به دست می آید که انتظارش را نداشتید. هم رخدادی (Synchronicity) نیز مصادف شدن اتفاقاتی است که به صورت معنادار با یکدیگر در ارتباط هستند اما به نظر نمی رسد که (از لحاظ دلیل و معلول) ارتباطی باهم داشته باشند.

اینجا می خواهیم داستانی در خصوص خوش اقبالی و هم رخدادی در سفر برایتان بازگو کنیم که یکی از نویسندگان در خصوص سفر اسپانیای خود نوشته است: صبح زود بود و زمان آن رسیده بود که موتورسیکلت که با دوستم کرایه نموده بودیم را بازگردانم. دوستم صبح خیلی زود با هواپیما به خانه خود برگشته بود، پس وظیفه من بود که موتورسیکلت را برگردانم. من در یک صبح آفتابی زیبای اسپانیا از خواب بیدار شده و به خیابان رفتم تا موتورسواری کنم. همین که خواستم سوار موتور شوم، متوجه شدم فراموش نموده ام که زنجیر روی چرخ واقع شده است. من قبل از این تجربه موتورسواری نداشتم اما فهمیدم که در مخمصه افتاده ام.

2 دقیقه بعد، یک ماشین پشت سر من پارک کرد. حسی درون من می گفت که کسی که در این اتومبیل نشسته، بلد است چگونه این مشکل من را برطرف کند و حتما به من یاری می نماید تا بتوانم دوچرخه را برگردانم. همین که آن ها از ماشین پیاده شدند، با آن ها به زبان اسپانیایی صحبت کردم و گفتم که چه اتفاقی افتاده است. یکی از آن ها به آن یکی اشاره نمود که آغاز کن. او گفت که آن ها مکانیک هستند و برای کار آنجا آمده اند و می توانند به من یاری نمایند تا زنجیر را درآورم و این کار را نیز کردند. من از آن ها تشکر کردم و آن ها نیز گویی مسرور از این بودند که به یک فرد تنها یاری نموده اند. در آن لحظه فهمیدم که مهم نیست چه پیش می آید... جهان اینجا است تا از من حمایت کند!

می فهمید که زندگی هدیه ای فوق العاده است

هلن کلر می گوید:

زندگی یا یک ماجراجویی جسورانه است، یا هیچ چیز نیست!

مارک تواین هم می گوید:

20 سال بعد از این لحظه، شما بیشتر به خاطر کارهایی که انجام نداده اید تاسف می خورید تا کارهایی که در این سال ها انجام داده اید (کارهای اشتباه). پس بادبان ها را بکشید، از بندر امن دور شوید، بادهای بسامان به بادبان هایتان بخورند؛ سیاحت کنید، رویا بپردازید، کشف کنید!

زندگی هدیه ای شگفت انگیز است. واقعا این چنین است و زمانی که ما سفر نموده و جهان و زندگی را بیشتر تجربه می کنیم، نسبت به تمامی لحظات زیبایی از آن ها لذت بردیم و با افراد دیگر آن ها را شریک شده ایم، بیشتر قدردان و سپاس گذار خواهیم بود.

این حقیقتی است که ما می توانیم از همین لحظه که زنده و سرحالیم آن را تجربه نموده و جامه عمل بپوشانیم نه این که در لحظات مرگ حسرت انجام چنین کارهایی را بخوریم. به جای آن که منتظر بمانید تا روزی برسد که بگویید کاش این کار را می کردم، طوری زندگی کنید که بتوانید بگویید مسرورم که این کار را کردم.

سخن پایانی:

سفر کردن، پلی است که ما را از روزمرگی‌های زندگی جدا می‌کند و به جهانی پر از شگفتی و تجربه‌های تازه می‌برد. فرقی نمی‌کند به مقصدی نزدیک بروید یا دور؛ هر قدمی که در این مسیر برمی‌دارید، فرصتی است برای رشد، یادگیری و درک عمیق‌تر زندگی. همان‌طور که مارک تواین گفته است، "زندگی ماجراجویی‌ای جسورانه است یا هیچ چیز نیست." پس منتظر نمانید؛ برنامه‌ریزی را کنار بگذارید و دل به جاده بسپارید. دنیای بیرون منتظر شماست!