شب چره های خودمانی روستانشینان مرکز ، از تماشای دانه های برف تا دل سپردن به افسانه خوانی پدربزرگ
به گزارش وبلاگ ماکارون، شب یلدا در میان روستانشینان حاشیه البرز به شب دورهمی های خانوادگی، خوردن تنقلات خانگی و شب چره در کنار داستان خوانی و مرور اشعار شاعران نامدار ایرانی مشهور بود و هست.
وبلاگ ماکارون - سمیرا باباجانپور: سادگی و صمیمیت در شب چره حرف اول را می زد. بانوی خانه از تابستان به فکر شب نشینی یلدا بود و برای پهن کردن سفره ای رنگارنگ تدارک می دید. تنقلات بازاری به ندرت در سفره شب یلدا پیدا می شد و آن هم مختص ارباب ها و خانواده های پولدار بود. آنچه در سفره مهمانی شب چره جا می گرفت نشان از سلیقه کدبانوی خانه داشت.
قصه های خواندنی تهران را اینجا ببینید
احترام فدایی بانوی پابه سن گذاشته ای است که هنوز هم به رسم گذشته خوردوخوراک یلدا را خانگی آماده می نماید. او اهل محله پونک است و بعد از ازدواج سال هاست در باغ فیض زندگی می نماید. خانم فدایی می گوید: مجمعه پربار و رنگارنگ روی کرسی را هنر و سلیقه زن خانه پر می کرد. یادم می آید درخت زردآلویی در باغ خانه پدرشوهرم بود که آلوهایش بسیار خوشمزه بود. مادر شوهرم از همان بهار که درخت شکوفه می داد به بچه ها گوشزد می کرد که هسته های زردآلو را دور نریزند. تابستان هسته ها را جمع می کرد و چند دقیقه در آب می جوشاند تا تلخی اش گرفته گردد و آن ها را برای شب چره نگه می داشت.
فاطمه علینقی از زنان محله کن نیز خاطرات جالبی از شب های یلدا دارد: تا یادم می آید هندوانه در سفره تنقلات شب یلدا نبود. چون قدیمی ها معتقد بودن هندوانه سردی است؛ هرآنچه در سفره یلدا جا می گرفت تنقلاتی بود که به قول معروف جزو گروه گرمی ها بودند، یعنی بدن را در برابر سرما و روزهای سرد محافظت می کردند. انجیر خشک، توت خشک، گردو و کشمش در کنار میوه های خشک تابستانی جزو ملزومات بساط مهمانی یلدا بود.
قصه های شیرین تکراری
فاطمه میرزایی مادربزرگی که خوب خاطرات کودکی اش در شب های یلدا را به یاد دارد می گوید: در قدیم مثل امروز خوراکی ها این قدر متنوع و بدون کیفیت نبود. اگر هم بود، مردم عقیده نداشتند که حتماً باید در سفره یلدایشان باشد. هرکسی به میزان پول توی جیبش سفره را می چید. برای شام خوردن به مهمانی نمی رفتند. همه بعد از شام برای شب نشینی و خوردن تنقلات به مهمانی می رفتند.
به خصوص رسم بود که باید مهمان خانه بزرگ ترها، مادربزرگ و پدربزرگ، شوند. در محله کن همه کرسی داشتند. بچه دارها هم 2 کرسی به پا می کردند و در 2 اتاق می گذاشتند. یکی کرسی سفید که تمام ملحفه هایش سفید و یا لاجوردی بود. ما بچه ها خیلی آهسته زیر کرسی می رفتیم و بیرون می آمدیم. مادرم می گفت ملحفه ها سفید است، نگاهشان هم کنید کثیف می گردد. در شب یلدا بچه ها بیشتر دور کرسی خودشان جمع می شدند. خوردن تخمه خربزه و هندوانه که مادر و مادربزرگم خشک نموده بودند و یا مسقطی های شیرین خانگی حال و هوای دیگری داشت. در شب چره های یلدایی بچه ها خشنود ترین بودند، چون تصویر بیرون پنجره نشان می داد که فردا برف بازی حسابی ای در پیش دارند. همه چیز آن روزها سر جایش بود. از میوه ها و تنقلات خانگی گرفته تا دانه های برفی که از آسمان می بارید و قصه ها و افسانه هایی که پدربزرگ می خواند. قصه هایی که اگر 100 بار هم خوانده می شد باز تکراری نبود.
منبع: همشهری آنلاین